اصلاح نظام اداری دولت ها و حاکمیت ها به شیوه مدیریت انتقال اما در افق مفهوم حکمرانی دیجیتال

اصلاح نظام اداری مطلوب، در فضایِ یک تغییر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منحصر به فرد و همزمان امکان پذیر است، این اصلاح، مستلزم بهره جستن از مفهومی تحت عنوان مدیریت انتقال (transitions management) امکان پذیر است، مفهوم مدیریت انتقال در دهه گذشته برای کشف "طیف وسیعی" از مسیرهای ممکن برای ایجاد تغییر، در ساختارهای دولتی و حاکمیتی برجسته شد، اما مدیریت انتقال، همواره سبب ایجاد تغییرات شگرف نگردید. یکی از مشهورترین آن نمونه ها، مرتبط به کشورهای کمونیست است، تغییرات اداری در نظام های اداری کشورهای [Central and Eastern Europe]CEE  که مصادف با جنبش اصلاحاتی نیم کره غربیِ تحت سلطه ­یِ ایده­ های مدیریت دولتی نوین (New Public Management) شکل گرفته بود. اما مفهوم مدیریت دولتی نوین برای ایجاد اصلاحات در کشورهای پسا کمونیستی، که اساس اصلاحات اداره امور خود را در امتدادِ مدل کلاسیک سلسله مراتبی وبری متمرکز، انتخاب کرده بودند، کاملا بیگانه و غیر کاربردی شد و به تعبیری، هیچ گاه زمینه ساز انتقال و ایجاد اصلاحات مطلوب نگردید. 

آن چه که از مفهوم مدیریت انتقال به دنبال آن هستیم چیزی فراتر یک رویه انتقال است و در واقع، منظور اعمال نوآوری ها در سطح سیستم ها و توامان فرآیندها است، آنچه در ساختار حکمرانی دیجیتال پدیدار خواهد آمد، ساختاری که نیازمند مشارکت و همکاری همه بازیگران را دارد و اساساً سبب ایجاد تغییر، هم در سطح زیرساخت های سیستمی و هم در سطح رابطه بین بازیگران اصلی می شود. موضوع پر اهمیت دیگری که در مقوله مدیریت انتقال بایستی به آن توجه داشت، خط مشی های آینده ای است که دولت ها و حاکمیت می خواهند پس از آن انتقال، بدست آورند و لزوما در راستا و تحت تأثیر برنامه ها و خط مشی های تدوین شده آنها نیست و حتی قابل پیش بینی هم نیستند، از این رو است که می گویند زمینه های پیش بینی خط مشی های آینده ، اغلب، ماهیت پژوهشی و تصویرپردازی دارد و مدلی افزایشی محسوب می شود و حسب شرایط مختلف بخش به بخش به خط مشی های کلان دولت ها و حاکمیت ها افزوده می شود. با این حال ، وقتی خط مشی گذاران با تغییرات پیش بینی نشده سیاست های پیش رو و آینده خود مواجه می شوند ، یک تغییر تدریجی در پاسخ به سیاست های ممکن، برای مقابله با عواقب غیر قابل پیش بینی این رخدادها توصیه می شود.

 مدیریت انتقال را می توان در دو سطح بررسی نمود: اول در سطح ساختار کلان حکمرانی و دوم در سطح خط مشی گذاری، طبق نظریه تغییرات خط مشی [theory of policy change] مطرح شده بر اساس مدل تعادل نقطه گذاری [punctuated equilibrium model] ، پایداری یک رژیم با نهادینه شدن "ارتدوکسی حاکم [reigning orthodoxy]" ایجاد می شود و هر گونه تنظیم در سطح پایداری رژیم، در درجه اول توسط گروه های بسته [closed group] از بازیگران زیر سیستم های خط مشی گذاری ساخته می شود اما با گذشت زمان و با دور شدن از آن چه رژیم فعلی، قصد دستیابی به آن را دارد؛ ممکن است رژیم ، دستاوردهای واقعی خود را در میان آن ناهنجاری ها به دست آورد و در یک نقطه مشخص به تعادل برسد.